محل تبلیغات شما

کاکلی و میوچی 

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود
گربه کوچولویی بود به اسم میوچی که دوست داشت توی آفتاب لم بدهد و خودش را لیس بزند. 
یک روز میوچی کنار استخری نشسته بود و به مرغابی هایی نگاه می کرد که توی استخر می گشتند و شنا می کردند. او خیلی دلش می خواست مثل آنها توی آب برود و آب بازی کند اما از آب خوشش نمی آمد و دوست نداشت بدنش خیس شود.
یکی از مرغابیها شنا کنان به طرفش آمد و گفت: آهای گربه کوچولو، اسمت چیه؟» میوچی جواب داد: میوچی. » مرغابی گفت: اسم منم کاکلیه. ببین روی سرم کاکل دارم؛ برای همین مامانم اسمم رو کاکلی گذاشته. » 
میوچی گفت: اسم قشنگیه! منم وقتی خیلی کوچولو بودم، یواش یواش میو میو می کردم و مامانمو صدا می زدم. برای همین مامانم اسمم رو میوچی گذاشت. » 
کاکلی خندید و گفت: چه بامزه! خوشحالم که باهات آشنا شدم. راستی چرا نمیایی با ما توی آب شنا کنی؟»
میوچی گفت: نه، من از آب خوشم نمیاد. دوست ندارم بدنم خیس بشه!»کاکلی پرسید: پس چه جوری حموم می کنی؟» 
میوچی گفت: این جوری. . . » و شروع کرد به لیسیدن بدنش. او با زبان سرخ قشنگش تمام بدنش را لیس می زد.
با این کار، موهای بدنش حسابی تمیز و براق می شدند. کاکلی با تعجب به او نگاه کرد و بعد خنده اش گرفت و با خنده گفت: آه میوچی! پیشی کوچولوی بامزه! تو چه کارهایی بلدی! به جای توی آب پریدن و حموم کردن، می شینی و خودتو لیس می زنی. چه قدر تمیز شدی! موهای بدنت چه براق شدن!»
میوچی گفت: آره، ما گربه ها اینجوری خودمونو تمیز می کنیم. » در همان موقع بقیه ی مرغابی هایی که توی استخر شنا می کردند، آمدند و میوچی را تماشا کردند و به حمام کردن او خندیدند.
از آن روز به بعد میوچی هر روز به کناراستخر می آمد و با کاکلی و دوستانش حرف می زد و آنها را نگاه می کرد و وقتی خسته می شد، سرش را روی دمش می گذاشت و چشمهای سبز قشنگش را می بست و به خواب می رفت. 

قصه ی ما به سر رسید، کلاغه به خونه ش نرسید.

کار در منزل ۳۰ مهر

آنچه گذشت ۲۹ مهر ماه

کار در منزل ۲۹ مهر

میوچی ,آب ,توی ,بدنش ,کاکلی ,شنا ,و به ,آمد و ,توی آب ,نگاه می ,می کرد

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایان نامه جدید نهالستان # فروش نهال# Maxwell's game ❤_¸¸_✿سرخ پوشان❤_¸¸_✿ wwirhiprica آپارات Carole's collection johnposbevous صنایع رباتیک پایا www.payaelc.ir کابین اریز